معنی تکرار حرفی

حل جدول

تکرار حرفی

اا، بب، پپ، تت، ثث، جج، چچ، حح، خخ، دد، ذذ، رر، زز، ژژ، سس، شش، صص، ضض، طط، ظظ، عع، غغ، فف، قق، کک، گگ، لل، مم، نن، وو، هه، یی

فارسی به عربی

حرفی

حرفی


تکرار

استعمال، تدریب، تکرار، ممارسه

عربی به فارسی

حرفی

تحت اللفظی , حرفی , لفظی , واقعی , دقیق , معنی اصلی


تکرار

تکرار , گفتن , بازگو , باز انجام , باز گویی , باز گو , تجدید , اعاده

لغت نامه دهخدا

حرفی

حرفی. [] (ص نسبی) منسوب به حرفه، چند بطن از اعراب. (سمعانی).

حرفی. [ح ُ فی ی] (ع ص نسبی) خردل فروش. || توسعاً در اصطلاح مردم بغداد، بقال. (سمعانی).

حرفی. [ح ُ] (اِخ) عبدالرحمان بن عبیداﷲبن محمد... سمسار حرفی. از اهل بغداد و مکنی به ابوالقاسم است. از ابوبکر احمدبن سلمان، و حمزهبن محمد دهقان، و محمدبن حسن بن زیاد النقاش روایت دارد، و ابوالمعالی نبت بن بندار بقال و احمدبن علی بن ثابت خطیب از وی روایت کنند. خطیب او راتوثیق کرده است. در جمادی الاَّخره ٔ 236 هَ. ق. متولدشد و در شوال 323 هَ. ق. درگذشت. (سمعانی ص 164).

حرفی. [ح ُ] (اِخ) موسی بن سهل بن کثیربن سیار الوشاء، مکنی به ابوعمران، منسوب به حرف از نواحی انبار. از اسماعیل بن غلبه و یزیدبن هارون روایت کند و ابن السماک از وی. وی در ذی قعده ٔ 278 هَ. ق. درگذشت. (معجم البلدان). سمعانی نسبت این مرد را به حُرف به معنی بقال دانسته او را از اهل بغداد شمرد. (سمعانی ص 164).


تکرار

تکرار. [ت ِ] (اِمص) تکرار بکسر تاء غلط نیست زیرا اسم مصدر تکرار بفتح تاء است ابوالبقاء گوید: التکرار هو مصدر ثلاثی یفید المبالغه کالترداد مصدر رد، عند سیبویه او مصدر مزید اصله التکریر قلب الیاء الفا عند الکوفیه و یجوز کسر التاء فانه اسم من التکرار. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 2). دوباره و مکرر. || مناقشه و اعتراض. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل و تکرار کردن شود.

تکرار. [ت َ] (ع مص) حمله کردن بر کسی و میل نمودن و مهربانی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): کر علیه کراً و کروراً و تکراراً؛ عطف و حمل، یقال: انهزم عنه ثم کر علیه. (اقرب الموارد). || بازگردیدن از کسی و بازگردانیدن، لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بسیار واگردانیدن. (زوزنی). بارها برگردانیدن چیز را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد):
در شعر ز تکرار سخن عیب نباشد
زیرا که خوش آید سخن نغز به تکرار.
ناصرخسرو.
مشقت تأمل و تفکر کشید و رنج تذکار و تکرار تحمل کرد. (سندبادنامه ص 315).
مرا در نظامیه ادرار بود
شب و روز تلقین و تکرار بود.
(بوستان).

گویش مازندرانی

حرفی

هم کلام، پس از قهر طولانی آشتی کردن و با طرف مقابل هم سخن...

مترادف و متضاد زبان فارسی

حرفی

الفبایی،
(متضاد) عددی، سرسری، بی‌مطالعه

فرهنگ معین

تکرار

دوباره کردن، دوباره گفتن. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تکرار

بسامد

معادل ابجد

تکرار حرفی

1119

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری